Saturday, July 4, 2009

سیب سالم /سیب کرمو - مسجد لولاگر آذربایجان

سیب سالم /سیب کرمو - مسجد لولاگر آذربایجان

بچه که بودم مسجد میرفتم یک آقای کافی نامی بود که بین دو تا نماز قصص قرآن تعریف میکرد و همین باعث علاقه من به مسجد شد البته این قضیه یک ماهی بیشتر طول نکشید چون آقای کافی مریض شد و یک بابای دیگه ای اومد جاش که حرفاش شبیه معلم دینیا بود و ما فوتبال و سگا و میکرو را به حرفاش ترجیح دادیم و عطامون به لقامون بخشیدیم

در همون دوران پدیده ای تحت عنوان فیلم "وی اچ اس" آفریده شد مخلوقی که این روزها از یاد برده شده و با جان فشانی راه را برای سی دی ها و دی وی دی ها باز کرد , دشمن اصلی این مکعب مستطیلها مردهایی بودن ریشو که بوی عطر مشهدی میدادن و پیراهن هاشون روی شلوارشون میومد و من هم از برادرم و بقیه یاد گرفتم که این اورانیوم غنی شده ببخشید این مکعب مستطیل را از جلوی نافم وارد شلوارم کنم و لباسم را روش بیارم (ترجیحا وارد لباس زیر نشود!) تا استتار بشه روشی که بعدها از اون برای گذاشتن جزوه و کتاب در دانشگاه استفاده کردم البته بدون ترس و استرس

 
بعد ها که بزرگتر شدم و فهمیدم جنس مونثی هم وجود داره فهمیدم که این آقا !!! ریشو ها اسمشون دیگه کمیته نیست بلکه بسیجی هستند و بسیج برندی 100 % ایرانیست و از تولیدات مساجد به شمار میاد این شد که کم کم نظرم در مورد مساجد عوض شد و قصه های آقای کافی را هم از یاد بردم 


تا اینکه بواسطه دوستی بایک دوست عزیزی و بعلت متر کردن بیش از حد خیابان و قلیان آب در مثانه این دوست عزیزم این بار از دریچه دیگری با مساجد آشنا شدم و فهمیدم مساجد اون قدر ها هم بد نیستن و یک نیمه پری دارن به اسم توالت !


 اما کم کم که بزرگتر شدم و شناخت بیشتری از خودم بدست آوردم(یعنی همین دو سه سال اخیر) فهمیدم مسجد هم مثل سیب , کرم خورده و کرم نخورده داره و تا گازش نزنی نمی فهمی کدوم سالمه و کدوم کرمو.(اصلا منظورم از کرم بسیجیا نیست ها !).
اما به لطف کودتای 22 خرداد سطح آگاهیم بالا رفت و فهمیدم که جعبه ای که یک سیب کرم خورده داشته باشه کل سیبهاش خراب میشن و تا دیر نشده باید سیبهای سالم را از کرمو ها جدا کرد , در غیر اینصورت باید کل جعبه را دور ریخت


یادش بخیر همین مسجد لولاگر خیابان آذربایجان که امروز مکانی برای تمرین تیراندازی به مردم شده پدرم عضو هیات امناش بود و هنوز ته برگهای جمع آوری کمکهای مردمی که پدرم ساعتها وقت میزاشت و محاسبه میکرد را یادم نرفته چه ذوقی میکرد وقتی یک جهازیه جور میکردن , البته به مرور زمان پدرم و خیلی دیگه از قدیمیها که بخش قابل توجهی از این کمکهای مردمی پول اونها بود مسجد را ترک کردن , اون موقع نفهمیدم چرا و البته مهم هم نبود ولی حالا میفهمم چرا


 این هم فایل تصویری تمرین تیراندازی از بالای پشت بام مسجد
http://www.4shared.com/file/11422128...a9a/video.html 

این عکس ربطی به مسجد لولاگر نداره .در واقع این روزها همه جوره شاهد جان فشانی برادران بسیجی در تمامی عرصه ها هستیم

 


1 comment:

  1. سلام
    مطلبت رو خوندم ، خیلی ممنون ، خیلی جاهاش واقعا قشنگ بود و یاد آور خاطرات ، منم خاطراتی از این دست از مساجد دارم ، نمیدونم باید پذیرفت اون موضوع سیب سالم و کرم خورده رو در مورد آدما یا نه ؟ چون اینجا ما با آدمیزاد طرفیم ، موجودی که به هیچ وجه نمیشه پیش بینیش کرد ، یه آدم بد و پست فطرت در یه لحظه یه کاری میکنه که میشه قهرمان ، یه آدم همیشه خوب و فرشته گونه هم یهویی یه کاری میکنه که از ابلیس هم بدتر میشه ... یادمون باشه ، ما آدمیم

    ReplyDelete